کد مطلب:124446 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

فضل او
[51]-287- اربلی با سند خود آورده است:

حسن بن علی علیه السلام نزد معاویه رفت. جوانانی از قریش به هم فخر می كردند و او ساكت بود. معاویه گفت:حسن! سوگند به خدا! تو ناتوان در سخن و ناشناخته خاندان نیستی، چرا از افتخارات و سوابق خود نمی گویی؟ آن حضرت چنین سرود:

از چه سخن بگویم؛ در حالی كه همچون اسب تندرو - در یك فاصله ی بسیار دور - [از



[ صفحه 248]



همگنان خود] پیش افتاده ام.

ما كسانی هستیم كه چون بزرگ مردان، [درباره ی برتری خود] با هم شرط ببندند، ما با وجود دشمن حسود، آسوده خاطریم. [1] .

[52]-288- ابن شهرآشوب می گوید:

قریش به هم فخر می فروختند و حسن بن علی علیه السلام حاضر بود و چیزی نمی گفت. معاویه گفت:ابامحمد! چرا سخن نمی گویی؟ سوگند به خدا! تو آلوده خاندان و ناتوان در سخن نیستی؟

فرمود:اینان از هیچ فضیلتی یاد نكردند مگر آن كه من، ناب و خالص آن را دارم. سپس [شعری به این مضمون] سرود:

در چه سخن بگویم؛ در حالی كه همچون اسب پیشتاز - در یك فاصله ی بسیار دور - [از همگنان خود] پیش افتاده ام. [2] .

[53]-289- و نیز با سند خود از محمد بن اسحاق نقل كرده است:

ابوسفیان نزد علی علیه السلام آمد و گفت:ای اباالحسن! برای حاجتی نزد شما آمده ام. علی علیه السلام فرمود:برای چه آمده ای؟ ابوسفیان گفت:با من نزد پسر عمویت (محمد صلی الله علیه و آله) بیا و از او بخواه كه پیمانی برای من بنویسد. علی علیه السلام فرمود:ابوسفیان! رسول خدا صلی الله علیه و آله با تو پیمانی بست كه هرگز از آن برنمی گردد. و فاطمه علیهاالسلام پشت پرده بود، و حسن علیه السلام كه چهارده ماهه [3] ، بود، روبه روی او راه می رفت. ابوسفیان گفت:ای دختر محمد! به این كودك بگو تا درباره ی من با جد خود سخن گوید و بدین وسیله، بر عرب و عجم سروری كند. و حسن علیه السلام نزد ابوسفیان آمد، یك دست خود را بر بینی و دست دیگر را بر ریش او زد، و خدا به سخنش آورد و گفت:ای اباسفیان! بگو:«لا اله الا الله، محمد رسول الله» تا شفیعت



[ صفحه 249]



شوم. و امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:سپاس آن خدایی را كه در آن محمد، از نسل محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، نظیر یحیی بن زكریا قرار داد. [و این آیه را تلاوت فرمود:] «و از كودكی به او حكمت دادیم [4] ». [5] .


[1] كشف الغمة 551:1.

[2] المناقب 21:4.

[3] در پاورقي بحارالانوار (ج 43، ص 326) آمده است:در كتاب هاي تاريخ، اين داستان را در فتح مكه (سال هشتم هجري) آورده اند؛ آن زمان كه ابوسفيان نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد تا پيمان مشركان را قطعي كند و بر زمان آن بيفزايد... بنابراين، حسن بن علي عليه السلام در آن زمان، پنج ساله بوده است نه چهارده ماهه.

[4] مريم:12؛ (و آتيناه الحكم صبيا).

[5] المناقب 6:4.